تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : نادر
تاریخ : یک شنبه 11 دی 1390
نظرات

 

ابلهی می رفت و افسار خری را گرفته و او را همی برد. دو مرد از عیاران او را بدیدند.
 
یكی از ایشان گفت: «من این خر را از این مرد بگیرم.» آن یكی گفت:
 
«چگونه می گیری؟» گفت: «با من بیا تا گرفتن به تو باز نمایم.» 
 
   پس از آن عیار به سوی خر باز امد و افسار را از سر خر بگشود و خر به رفیقش سپرده،
 
افسار بر سر خود بنهاد و از پی آن ابله همی رفت تا این كه رفیق آن مرد عیار خر از میان
 
یك سو برد. آن گاه مرد عیار بایستاد و قدم برنداشت. مرد ابله به سوی او نگاه كرد،
 
دید كه افسار در سر مردی است. به او گفت: «تو كه هستی؟» گفت:
 
«من خر تو هستم و حدیث من عجب است، و آن این است كه: 
 
  مرا مادر پیر نیكوكاری بود، من روزی مست نزد او رفتم. او با من گفت: ای فرزند از این
 
گناه توبه كن. من چوب بگرفتم و او را بزدم. او به من نفرین كرد. خدای تعالی مرا به
 
صورت خر مسخ كرد و به دست تو بینداخت. من این مدت را نزد تو بودم. امروز مادر از من
 
یاد كرد و مهرش بر من بجنبید و مرا دعا كرد و خدای تعالی مرا به صورت اصلی بازگردانید.» 
 
 پس آن مرد ابله گفت:

بقیشو توی ادامه مطلب بخونید ...
تعداد بازدید از این مطلب: 557
موضوعات مرتبط: , ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 113 صفحه بعد

نادر حیدرنژاد . 09113203206 . املاک حیدرنژاد . ویلا و مستغلات آمل


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود